تحكيم «خودكوچكبيني ملي» را بايد يكي از پرتكرارترين راهبردهاي نظام سلطه در مواجهه با جامعه ايراني دانست و تنها اختصاص به دوران پساانقلاب نداشته و حتي به دوران صفويه، قاجاريه و رژيم شاهنشاهي نيز برميگردد.
اينكه رهبرمعظم انقلاب اسلامي ميفرمايند: «يك روزي بود كه پادشاه كشور وقتي ميخواست تصميم مهمي بگيرد، سفير انگليس را صدا ميكرد و از او ميپرسيد كه اين كار را بكنم يا نكنم»، اين نكته را اثبات ميكند كه گسترش روحيه حقارت در مقابل غرب، پيامدهاي گستردهاي را براي كشور به همراه دارد كه از جمله ناتواني در اتخاذ تصميماتي است كه بايد با توجه به منافع ملي توسط كارگزاران نظام صورت گيرد.
نمونه عيني چنين راهبردي را ميتوان در دوران قاجاريه دانست، جايي كه عدم روحيه خودباوري ملي در جامعه ايراني موج ميزند و در چنين شرايطي سياستمداران ايران بودن كه كمترين دغدغهاي با انجام توافقاتي با كشورهاي بيگانه روي ميآوردند و نتيجه آن كوچكترشدن نقشه جغرافياي ايران و انهدام بسياري از صنايع ملي بود.
ميرزا ابوالحسن خان ايلچي مصداق نفوذ در سطح مديران ارشد كشور در زمان قاجار است، چراكه انگليسيها ايلچي را مورد مقطعي مورد لطف قرار داده و شرايط را براي تحصيل وي در كشور خود فراهم ميكنند و نهايت در انعقاد قراردادهاي مهمي نظير تركمنچاي از وي بهرهبرداري ميكنند.
ميرزا ابوالحسن ايلچي بعد از سفر به انگليس مورد حمايتهاي مالي و تحصيلاتي اين كشور قرار گرفته و در تحولات آتي منطقهاي نقش مهمي براي انگليسيها ايفا ميكند، چراكه ايلچي مذاكرهكننده ارشد كشورمان در توافقنامهاي كه براساس آن منافع ملي به يكباره به حراج گذاشته ميشود.
فقدان روحيه «ما ميتوانيم» در دوران دوره زماني قاجاريه و رژيم شاهنشاهي منجر به آن شد كه كشور ايران تنها به عنوان يك كشور تابع سياستهاي غربيها در منطقه باشد و كمترين توانايي در حوزه نظامي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي نداشته باشد و تنها به سياستهاي كشورهاي بيگانه تن در دهد.
يكي از مؤثرترين راهكارهاي كه ميتوانست كشورهايي مانند انگليس و امريكا بهواسطه آن روحيه «ما نميتوانيم» را در جامعه ايراني تعميق كند، «نفوذ جرياني و فردي» بود كه بايد افرادي عمدتاً دانشآموخته غرب هستند يا حداقل وابستگي ذهني به بيگانه دارند در رأس هرم تصميمگيري و تصميمسازي ايران قرار گرفته و در جهتي حركت كنند كه دلخواه نظام سلطه است.
افراد و جريان تحتنفوذ بيگانه در طول دوران قاجار و شاهنشاهي و حتي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي يك عبارت را به ادبيات مختلف تكرار كردهاند و آن اينكه «پيشرفت در ايران بدون توسل به غرب ميسر نيست.»
اين ادعا در حالي است كه طي 40 سال اخير به گواهي گزارش و آمار موثق سازمانهاي فراملي ايران در سايه شديدترين تحريمهاي بينالمللي در حوزههاي مختلف علمي، نظامي، پزشكي، نانوتكنولوژي، بيوتكنولوژي، كشاورزي، دارويي و بسياري ديگر از حوزهها به پيشرفتهاي چشمگيري دست يافته است.
هيئت حاكمه ايالات متحده امريكا نيز بارها با اعتراف به توسعههاي چشمگير ايران، يكي از اصليترين اهداف خود از توافق هستهاي با ايران را مانعسازي در بوميسازي علم هستهاي و نظامي در ايران عنوان كردهاند.
نفوذ، در حالي از كاربرديترين ابزارهاي غرب براي گسترش روحيه خود كوچكبيني در ايرانيان ميداند كه جماعت غربگرا و شبكه تحت نفوذ غربيها در داخل كشور، قطع روابط با امريكا در دهه اول انقلاب اسلامي را يكي از عوامل مشكلات كنوني كشور ياد ميكنند، آن هم در شرايطي كه تجربه عاديسازي روابط ميان تهران- واشنگتن در پنج سال اخير رشد تهديد نظامي و توسعه تحريمها بوده است.
آنچه مهم مينمايد اين مسئله است كه نفوذ در سطح مديران تصميمساز و تصميمگير بدين معناست كه باورها و انديشههاي حلقه مديران تصميمساز دچار استحالهشده و در گام بعد همين مديران تصميمساز با مشاورهدادن به تصميمسازان كشور تصميمات آنها را تغيير و در جهت دلخواه نظام سلطه يكسانسازي ميكنند.
با نوع مواضع و جهتگيري مديران تصميمگير و تصميمساز جامعه نيز تأثيرپذيرفته كه خروجي آن «ايجاد روحيه سرخوردگي و ما نميتوانيم در جامعه ايراني» است و به همين دليل است كه ادبيات «تحقير» و «تهديد» بهصورت مشترك توسط مقامات غربي و وابستگان به يك جريان داخلي دائماً تكرار ميشود.
برهمين اساس اظهار و ابراز ضعف و زبوني برخي مسئولان ارشد كشور كه نتيجه آن ايجاد «روحيه ما نميتوانيم» است را بايد يكي از موانع عدم پيشرفت كشور در برخي از حوزهها دانست و چنانچه افرادي با چنين روحيهاي نقش محوري در تصميمات كشور داشته باشند، بايد انتظار انعقاد توافقهايي( ولو محرمانه) را با غرب داشت كه منافع ملي را بهراحتي ذبح ميكند.
محمد اسماعيلي
ارسال نظرات